عشق جانعشق جان، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
مادرِ عشق جانمادرِ عشق جان، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

عشق جانم❤❤❤ + دلنوشته های عاشقانه مادری برای دخترش

و باز هم بخیر گذشت 😭

عشق جانم امروز عصر گذاشتمت تو تاب و داشتم باهات بازی میکردم . که یهو جلوی تاب باز شد دوباره با پیشونی خوردی زمین و از بینیت خون اومد 😢 بمیرم الهی که خیلی گریه کردی. ولی خدا رو شکر زودی آروم شدی ....دیگه تو تاب نمیذارمت 😔 . خیلی دلم برات سوخت و احساس گناه میکردم و رفتم برات اینو خریدم  هم صدای حیوونا رو داره هم آهنگ داره هم نور داره...خیلی ازش خوشت اومده و ولش نمیکنی و در آخر  دلبندم دستانت جهان بی پایان رویاهاست 😍😍😍 ...
2 دی 1398

آتلیه یلدا 98

عشق جانم‌امروز بردمت آتلیه یلدا .‌مثه همیشه بداخلاق بودی و گریه میکردی . البته اولش یکم تاتی تاتی کردی و فضولی کردی اولین عکست خوب شد . یه انار دستت دادن و تو هم به دوربین نگاه کردی و عکست گرفته شد ولی تور دامنت بالا رفته بود! دیگه بقیه عکسات با بدبختی گرفته شد بس که بدقلقی کردی 😒😒  به خاطر همین بردمت این آتلیه چون دوباره مثه عکس دندونیت قرار شد دستت رو از یه عکس بگیره..سرت رو از یه عکس دیگه و ...یعنی عکست شد فتوشاپ !!! اینم دکور آتلیه بود  فایل عکست رو هم قرار شد فردا برام با واتس آپ بفرستند و در آخر:  کاش میدانستی تکرار تو برایم چقدر زندگی بخش هست... درست مانند نفس هایم ❤❤   ...
29 آذر 1398

اسباب بازی

عزیز دلم به پیشنهاد مربی کار درمانت برای تقویت هوشت قرار شد دایم برات اسباب بازی بخرم و باهات بازی کنم . نه اینکه فکر کنی قبلا برات نمیخریدم ...چند مدل اسباب بازی برام فرستاد و گفت بازی با اینا برای هوش بچه خیلی خوبه و اینکه تاکید داشت خودمم باهات بازی کنم وگرنه پولامون رو دور ریختیم!!! منم فعلا برای شروع امروز اینا رو خریدم میز بازی  هر کدوم از دکمه های روش یه کار میکنن و خیلی جالبه. قطار وسطش هم حرکت میکنه اسباب بازی های دیگه و بازیهای دیگه هم بهم معرفی کرد که کم کم برات میخرم 😉 و تاب  اصلا با تاب رابطه برقرار نکردی و ترسیدی😒 یه نفر کنارمه که بعد اون لازم نیست کسی بیاد تو زندگیم چون خودش تمو...
27 آذر 1398

لباس یلدای ۹۸

اینم لباس آتلیه ای یلدای ۹۸ عشق جان :    سه روز دیگه یعنی ۲۸ ام وقت آتلیه یلدا داری و میدونم منو کچل میکنی تا یه عکس بشه ازت گرفت ...دختر نازم خیلی بد آتلیه ای هستی😒 ولی مامان به همین راحتی ها مایوس نمیشه 😊😊😁😁 خوب من این دل فقط دیوانه و درگیر توست ❤❤❤ ...
25 آذر 1398

کفش های دخملکم

به مناسبت تاتی تاتی کردنت امروز رفتم برات اینا رو خریدم  این کفش خانم مربیت گفت بخرمو تو خونه پات کنم  تا پاشنه پات رو زمین بذاری و با نوک پنجه راه نری که البته شما راه نمیری😁 اینو برای لباس اتلیه شب یلدا و کریسمس خریدم ...البته طرحش هیچ ربطی به این مناسبت ها نداره و خوشم اومد خریدم 😜 اینم کفش جغجغه ای هست و دست شما در حال فضولی کردن 🤗  اینا رو هم برای لباس کریسمست خریدم  و در آخر  چون تو دارم ، همه دارم ، دگرم هیچ نباید ❤❤❤ ...
18 آذر 1398

تاتی کردن گل دخترم

عشق مامان دیروز بالاخره تو کاردرمانی تاتی تاتی کردی...البته همش از خانم قهرمانی که کاردرمانت هستن و فوق العاده مهربون هستن فرار میکنی . همش اونجا میگی اَجیزه 😁 ولی دیروز یهو ازش فرار کردی و اومدی سمت من ..و اونم باز تو بغل میگرفتت و تو هم با گریه و اَجیزه گفتن میومدی سمت من 😂 ‌و بالاخره انتظار من برای تاتی کردنت دقیقا روز تولد ۱۳ ماهگیت تموم شد . به پیشنهاد خانم قهرمانی برات یه صندلی کوچیک خریدم . روی صندلی میذاشتمت و خودت بلند میشدی و با تاتی چند قدم راه میرفتی. ❤👌 یه توضیح کوچولو که چرا برای راه رفتنت بردمت کار درمانی:  عشقم وقتی تو شکم مامان بودی روزای آخر خیلی جات تنگ بود و ضربان قلبت نامنظم بود . تقریبا از هفته ۳۷ ضربان ...
17 آذر 1398