عشق جانعشق جان، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره
مادرِ عشق جانمادرِ عشق جان، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

عشق جانم❤❤❤ + دلنوشته های عاشقانه مادری برای دخترش

تکمیل اتاق دخمل طلا

دختر عزیزم دختر خوشکلم  دیروز برای اتاقت اینا رو سفارش دادم  البته چون یه قسمت از تختت رنگ صورتی هست گفتم سقف اینو هم صورتی بشه 😍 و همچنین یه مبل تختشو برای خودم برای شبایی که نیاز باشه تو اتاقت بخوابم ‌که این مدلی هست ولی صورتی خیلی کمرنگ که به رنگ اتاقت بیاد   همینا حدود ۵ ملیون شد😐 و در آخر تو آمدی به جهانم که مطمئن شوم رسیده ام به تمام آرزوهایم 🦋   ...
2 خرداد 1399

تولد ۱۸ ماهگی دخمل طلا

عشقم ..عزیزم ..دختر خوشکلم امروز یک سال و نیمه شدی😍 این کیک رو برات درست کردم و بعد از افطار قراره بریم خونه داییم و یه جشن کوچولو برات بگیریم  اینم از لباست   البته کیکم به خوبی دفعه قبل نشد! فکر کنم بیکینگ پودرش رو زیاد کردم 🤔  خامه اش هم آویزون شد ! حالا فعلا تو یخچال هست شاید تا دو ساعت دیگه خودش رو گرفت! پ.ن:  بعد از تو یخچال گذاشتن شد مثه کیک قنادی😍 نبض عاشقانه هایم را بگیر ...ببین چقدر  تو تو تو  میزند😍 ...
16 ارديبهشت 1399

من در تب و تاب توام‌

گل دخترم ‌کم کم داری به ۱۸ ماهگیت نزدیک میشی. یک سال و نیم از روزی که به دنیا اومدی گذاشت. عشق دلم ..قشنگم  روز به روز داری شیرین تر میشی و دلم میخواد بخورمت وقتی صدات میزنم و میگم بدو بیا بوست کنم میدوی میایی و گونه های نازت رو میذاری طرف صورتم 😍 تصمیم گرفتم برای ۱۸ ماهگیت یه جشن کوچولو بگیرم و خودم کیک درست کنم. از اونجایی که تا حالا  کیک درست نکردم و بلد نبودم امشب واسه  یاد گرفتن اینو برات درست کردم . البته تا تولدت یه هفته دیگه مونده  البته خامش کم بود ..روغنش کم بود و خیلی هم بلد نبودم خامه اش رو تزیین کنم! ❤️ ...
9 ارديبهشت 1399

آرایشگاه دخمل طلا🥰

سلام عزیز دلم دختر قشنگم جونم برات بگه یه مدت موهات خیلی میریخت  همه جای خونه موهای فر تو ریخته بود ..عادت هم کرده بودی موهات رو میکندی و تو دهانت میکردی🤨 منم دست به کار شدم و موهات رو کوتاه کردم اینم شد نتیجه ! بماند با چه سختی و اینکه چه جور سرگرمت کردم و شما هم هی سرت رو تکون میدادی یه دفعه خیلی از موهات چیده میشد!🤪     ...
2 ارديبهشت 1399

بهار ۹۹

سلام عزیز دلم ، دختر خوشکلم بهار۹۹ هم اومد و امروز هشت روز ازش میگذره . برای من که عاشق بهار و عید و سفره هفت سین بودم خیلی حالگیری بود...خیلی  برات برنامثه داشتم و به خاطر این ویروس لعنتی همه برنامه هام بهم خورد حدود یک ماه هست که قرنطینه هستیم و فقط در موارد خیلی خیلی ضروری از خونه بیرون میریم .حتی خرید هفت سین هم نکردم و از بس تو ذوقم خورده بود سفره هفت سین هم نذاشتم. شبا رو صبح میکنیم و صبحا رو شب! ولی خدا رو شکر سالمیم  گفتم بیام وبلاگت رو آپ کنم و بگم چون هاپ خیلی دوست داری بابایی اینا رو برات خریده : دوتا توله سگ سه ماهه بلاک ژرمن شپرد که الان تو باغ هستن و ما هنوز ندیدمشون!      و در...
9 فروردين 1399

عشقت افتاده به جانم

سلام دختر گلم ...قشنگم دوسال پیش همچین روزی من حس میکردم حالم یه جوریه! هیچیم هم نبودا ولی بازم یه جوری بودم 😁 رفتم درمانگاه شرکت نفت و برام آزمایش بارداری نوشت. محال میدونستم باردار باشم چون اصلا تصمیمی نداشتم😄😜🙈 ساعت دو بعدازظهر آزمایش دادم و گفتن ساعت شش بیا برای جواب .وقتی رفتم برای جواب بهم گفتن مبارکههههه مثبته!! فکر کرده بودن من چندسال نازایی کشیدم!😂 جواب اون آزمایشگاه رو ندارم با تعجب رفتم یه آزمایشگاه دیگه و آزمایش دادم و مثبت بود بماند که اون روز هم خاله ام حالش بد بود و سرطان بدخیم لگن داشت و مامانم برده بودش برای نمونه برداری و وقتی من تو هفته۱۳ بودم خاله ام فوت شد😔😔 سه  روز بعد هم رفتم آزمایش بتا دادم و ...
26 اسفند 1398